مهدیهمهدیه، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

ღعسل خانمღ

تمومی نداره

ای بابا خوبید چی بگممم اخه چرا این امتحاناااا تموم نمیشه خسته شدمممممم ای بابا فردا تازه تاریخ داریم از همه ی امتحان ها راضی بودم ولی از تاریخ متنفرم در حد مرگ خیلی بدم میاد حاضرم 100 تا امتحان ریاضی بدم ولی یه دونه هم امتحان تاریخ ندم دوست دارم فردا غایب شم ولی نمیشه در حد مرگ خوندم مامانم هم میگه تاریخ خوبه حالا از مامانم اصرار از من انکار برام دعا کنید تا بهتون خبر بدم اخرش چی میشه بای تا های ...
24 دی 1390

چند تا عکس

  7 آبان سال 88 ،بله برون خواهرمه       ادامه مطلب یادتون نره اینجا هم نامزدی دختر عمومه      اینجا هم دارم مسخره بازی در میارم ، ههههه ابنم منم با دو تا خواهر گلــــــــــــــــم  عاشقتونم خواهریــــــــــــــــا ...
20 دی 1390

امتحااااااااااااان ریاضی

      سلااااام دوستای خوب و مهربونم ،همراههای عزیززززم ممنونم که به صفحه ی من سر میزنید و خاطراتم رو میخونید .   امروز امتحان شیرین ریاضی داشتم !!!!!          یکم شیرینیش زیاده !! دلمو میزنه !!! (حالت تهوع میگیرم !!! )      اینا ریاضیه ها دارم بالا میارم !! خدای نکرده فکر بد نکنید ! گلاب به روتون   دیروز کلی سوال ریاضی نوشتم و حل کردم ! شوهر خواهرمم که خدا خیرش بده !!! صد البته که دستش درد نکنه !!!  100 تا سوال ریاضی برام نوشت و ...
18 دی 1390

سر نوشت

سلام فردا خیلی روز خوبی برای من است من خوشحال هستم اخه برای درس پرورشی باید کیک ببریم تازه سرکار خانم عبدالملکی گفتن فردا برای مسابقه ی اسکیت بیا تا ببینم اسکیت حرفه ای یا نه یک خبر خوش به مادرم و پدرم دعوت نامه داد تا فردا حتما به باشگاه هما برای تشویق ما بیایند فردا روز سرنوشت عسل خانمم راستی شب یلدا تون مبارکککک                    ...
29 آذر 1390

باخت

خیلی ناراحتم چون گروه بسکتبال ما ازمدرسه ی حجاب باخت همه ی بچه ها گریه کنان به خانه برگشتیم اخه ان ها ٦٠ دفعه خوردن زمین ولی بازم ان ها بردن اخه شما بگید    خانم ورزشمان گفت بچه های فوتسال شاید دفعه ی دیگر شما در حال گریه کردن باشید برای من دعا کنید میترسمم فردا جمه است باید بشینم سردرسهایم چون از 6 دی امتحان های ترم اولم شروع میشه ...
24 آذر 1390

محرم

سلام امیدوارم عزاداری همتون قبول باشه ما در ماه محرم به خانه ی خاله ام می رفتیم و خیلی خوش میگذشت یعنی ما هر شب ساعت12 یا1 می رسیدیم خیلی خسته میشدم اخه خاله ام در روز صبح عاشورا حلیم میدن ان شب همه خانه ی خاله ام خوابیدیم و صبحانه حلیم خوردیم  خواهر زاده ام درسا تا ساعت 4 صبح بیداربود ونمی خوابید همه را اذیت کرد ولی اشکال نداشت چون فقط 1شب بود لطفا برام دعا کنید 20 اذر امتحان تیز هوشان میگیرند ...
19 آذر 1390

تعطیلی

سلاممممم خدا بخیر  گذشت من ٤روز بیش یای سمت راستم در رفت و باد کرد تا همین امروز یک کوچو لو درد داشت من واقعا گفتم اگه فوتسالم را خراب کنم دق میکردم این قدر دعا کردم تا اینکه در مدرسه گفت امروز فوتسال نمیریم چون بچه های والیبال میخواهند بروند هم ناراحت بودم هم خوشحال تازه این هفته هم که تعطیل است تا بعد از محرم یک مطلب بیدا کنمممممم ...
12 آذر 1390

خوش حال

امروز واقعا روز خوبی برای من بود چند روز بیش به ما گفتن هر کی دوست داره میتونه در فوتسال شرکت کنه ولی اول باید یک ازمون بده من واقعا ترسیدم ولی ازمون را دادم و امروز یک ورقه هایی به معلمان دادند .من با خودم گفتم این همه بچه ی با استعداد من را که قبول نکردن در همین فکر بودم که معلم اسمم را خواند انجا بود که داشتم از خوش حالی بال در میاوردم حالا هر 4شنبه از ساعت 1.30تا 3.00 باید به کلاس فوتسال بروم چون من به  رشته ی ورزشی خیلی علاقه دار مممم ...
16 آبان 1390

درس

نمیدانم چه جوری با این همه  درس بعضی ها بازم مگن که اول راهنمای خیلی اسونه واقعا ازساعت 3 تا 11شب سر درس و کتاب هایم بودم این قدر که وقت نمیکنم به شما دوستانم سر بزنم بای تا وقتی که یک مطلب جدید بیارممم ...
14 آبان 1390