مهدیهمهدیه، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

ღعسل خانمღ

روز مادر

سلام بعد از تمام شدن امتحان ها باید بگویم که خیلی بد دادم  اشکالی نداره  به قول مامانم  جبران میکنی بزن اون کف قشنگه را به افتخار مامان های مهربون دنیا روزت مبارک   مادر! درستایش دنیای پرمهرت ، ترانهای از اخلاص خواهم سرود وگلدسته ای از مهر بر گردنت خواهم آویخت. شکوه عشق را در زمزمه های مادرانه ات می یابم وانگیزه خلقت را از قلب پرمهرت می خوانم.   مادر، بوسه بر دستان خسته تو جانم را زنده می کند و دیدار تو عشق را در دلم به ارمغان می آورد .   ا یمانم از دعای توست وخدایم را از زبان تو شناخته ام ، عبادت را تو به من آموخته ای ، مادر! ای الهه مهر.   ...
23 ارديبهشت 1391

اردو وروز معلم

  س ل ام بچه ها همه ی امتحاناتم را خراب کردم چون یه زره هم نتونستم بعضی موقع ها تغلب کنم راستی فقط یکی از امتحانام مونده ادبیات که میگه باید بریدداستان از خودتون بنویسید مارو پنج شنب میبرن پارک شهر بان و روز معلم بر تمامی معلم ها مبااااااااااااااااااااااااااارک           بچه ها ما امروز کلاسمون رو ترکوندیم با وسایل بمب شادی نخ شادی   برف شادی بادکنک کنده و کوچک گل پرپر شد کادودسته گل........................ ...
12 ارديبهشت 1391

همه چی از اول و امتحانات

  سلاااااااااااااااااااااااااام دوستای گلم ببخشید خیلی وقتی میشه که بهتون سر زدم اخه خیلی کار دااااااااشتم لطفا منو ببخشید        که این همه دیر اپ کررررررررردم راستی من برای عیدم یه پیراهن مشکی و سفید خریدم راستی با پول های عیدم یه گوشی کرنی سامسونگ خریدم امیدوارم شمااااااااااااا هم با عیدیاتون یه چیز خوب خریده باااااااشید      ا ه اه اه اه اه اه ا ه اه  دوباره امتحانام  شروع شد برا تون شرح میکنم عربی 2شنبه 91/1/28 دینی 3 شنبه 91/1/29 ریاضی شنبه 91/2/2 جغرافیا 3شنبه 91/2/5 علوم شنبه &n...
28 فروردين 1391

عید 91

  می آید، آرام آرام خوش بو تر از خورشید با دامنی پر از شکوفه می آید از لابلای جنگل وحشی و قلب باغچه ها از خیال  بهار  مالامال بهار  فصل درنگ عاطفه در کوچه باغهاست    ، الان ساعت2 نصفه شبه ، روز 16 فروردین 1390، ببخشید که پست عیدت یه کم دیر شد ...................$$$...............................................$$$ ...........$$$...............................................$$$ .................................................................... ....$$$..........$$$$.......$$.............$$$$.......$$ ...$$$.........$$...$$.....$$............$$...$$.....$$ ...
16 فروردين 1391

عروسی

سلام چطورید خوبید    واه واه واه خسته شدم که اینقدر معلم ها سر کلاس سخت میگیرند یه نمونه حرف نزن. پاها داخل میز . جامدادی ها وسط میز. سر امتحان کیف بذارید.حالا اینها را ول کنیم میرسیم به روز همین 4 شنبه البته ما 22 بهمن عروسی ندا دختر خاله ی مامانم بودخیلی خوش گذشت . این 4شنبه هم عروسی دختر داییم بود این هم بد نبود کلی زدیم و رقصیدیم من از ساعت 6که به مدرسه رفتم تا ساعت 1/10 دقیقه بعد هم از انجا به کلاس فوتسال رفتم تا ساعت4 با یکی از دوستای صمیمی ام دعوا کردم و وقتی به خونه رسیدم اصلا حال عروسی را نداااشتم خیلی عصبی بودم   ولی تا رسیدم خونه زنگ زدم به مریم و باهاش دوست  ...
27 بهمن 1390

چه بد شد

س لام خیلی بد شد       چون معدلم شد 18.75 وااااااااااقعا سخت بود کلی گریه کردم اگه شما بودید گریه نمی کردید  خیلیییییییی سخته واییی من را بگو که توی فکر بودم19 بودم اه اه اه اه امروز امتحان جغرافی داشتیم من که از زیرش در رفتم یعنی رفتم کارگاه را تمیز کردم با معلم حرفه و فن خیلی خوش گذشت امروز از اداره ی فاضلاب اومدن برای ما برنامه اجرا کردند بعد مرد  به مریم گفت یه بار دیگه مزه به پرونی میندازمت از سالن اجتمات بیرون ما هم تا اخرش دست به سینه نشستیم یه ذره هم نخندیدیم       ...
17 بهمن 1390

ای وای

سلام خوبید      ببخشید توی این چند روز خیلی سرم شلوغ بود اخه بذارید از اول بگم با خنده و خوش حالی رفتیم مدرسه تا اخر زنگ خوب بود که یکدفعه  مااینقدر سر کلاس ادبیات خندیدیم مهلم ما خانم لایموت هم که عصبانی شد واییییییییی اومد سر میز ما من هم خودم را زدم به ان راه که بی هوا گفت مریم و الینا بلند شید برید گوشه ی کلاس وایستید من و غزاله یه کل مه مهم دیگه با هم حرف نزدیم  معلم ها از دست ما ...
11 بهمن 1390

خسته کننده

سلامممم خوبید نمیدونم از کجا شروع کنم از امتحانات بگم به هر حال هرچی بود تموم شود جونم به لبم رسید . از فوتسال بگم که یه مربی جدید برامون اومده اسمشم پرستو من که خیلی حال کردم راستی بعد امتحانت کل مدرسه را به اردو بردن با یک عالمه منت کشیدن گفتن شلوار لی و یه بلوز حداقل استین کوتاه بپوشید خب دیگه این همه ی ماجرا فعلا بود حالا امروز توی مدرسه مون از تلویزیون اومده بودن برنامه اجرا کنن همش میگفت دست بعد برنامه گفت اون 3 نفره اخر ترکوندن بعد ناظمون به ما 3 نفر چش  غره رفت ...
5 بهمن 1390